جفا
چهارشنبه, دی ۰۱, ۱۳۷۸ | نوشتۀ: حيران
ای بنده نوازان مپذیرید که عشاق، بار می و می‌خواری یاران بپذیرند
آخر مپذیرید که این کشته دلان را، درد دگران از دل و با جان بپذیرند
دل‌ها بربودید، زسر شوق برآمد، لیکن بشکستید، ز دُر اشک درآمد
با خسته دلان رسم جفا فتح نمودید، دیگر مپذیرید که هجران بپذیرند
خوشدل
مثنوی انتظار
شنبه, آبان ۰۱, ۱۳۷۸ | نوشتۀ: حيران
یادباد آن جام پرپیمان عشق یادباد آن مکتب گفتار عشق
یادباد آن روزگار بندگی روزگار مستی و دلدادگی
یادباد آن بلبل باغ انار بلبل آتش‌زن هیزم زنار
یادباد آن کاشف شیرین سخن کاشف دل‌گستر اهل سخن
یادباد آن تارک مژگان سیاه خارق هوش و خیالم با نگاه
یادباد آن پیچش گیسوی یار واندران پیچش خم ابروی یار
یادباد آن لیلی مجنون نما لیلی مجنون کش دلکش نما
یادباد آن لاله ساغر گیر مست کندرین باده لب و لعلش نشست
یادباد آن نرگس مستانه‌اش آبِ در کوزه و یار خانه‌اش
یادباد آن بال و پر زرین فراز «خوشدل» از سرخی زر عشقت مباز
هوالمحبوب
پنجشنبه, مهر ۰۱, ۱۳۷۸ | نوشتۀ: حيران
عشقت چو با صبحی روحم جوان نموده یادت چو روی ماهت، دل بیکران نموده
لعلت دراین نگاهم جامی پر از شراب است نوشم که این شرابی، اکسیرمان نموده
دیدی شمیم زلفت گمراه عالمم کرد ساقی بیا که رهبر سیما نهان نموده
ای مه زپشب اسحب، رخ چون نمی‌نمایی کشتی به سطح دریا، بی مد، سکان نموده
پروانه‌ای که شمعش اندر خفا بسوزد با رنگ و روی بالش، شلعله نشان نموده
این عشق و انتظارت از حد جان گذر کرد روزی زما گذر کن، کارام جان نموده
نشانی دیارت بر لوح دل نوشتم دیوانه شد خیالم، وین بی‌نشان نموده
بی‌دل شوی تو «خوشدل» چون وصف یار بینی رجعت به سینه‌ات کن، خود جاودان نموده