هجرت
سه‌شنبه, شهریور ۱۶, ۱۳۸۹ | نوشتۀ: حيران
پشت دریاها شهری است
كه در آن وسعت خورشید به اندازۀ چشمان سحرخیزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند.

پشت دریاها شهری است!
قایقی باید ساخت.

قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاك غریب

قایق از تور تهی ...
و در آن توشه‌ای از خوبی‌ها.

دوری راه به نزدیکی یک لبخند است.
چشم ما سیر ز بیرنگی هر نیرنگی است.

چشم تو، منشأ فواره‌ای از مروارید،
که کنون بدرقه‌ام خواهد کرد.

هم‌چنان خواهم راند.
هم‌چنان خواهم خواند:
"دور باید شد، دور"

شاید امروز به پایان برسد کشتی نوح،
که بشر را برهاند ز امواج غرور.

ور نه ...
قایق خویش بسازد هر کس.
و شکافد دل دریاها را.
خوشدل از توشۀ همراه، به‌سوی امید،
بگریزد از خود، وانهد دنیا را ...

پشت دریاها شهری است
قایقی باید ساخت ...