کاوه و رستمم اگر، مرگ فنا نمیشود | عاشق لیلیم اگر، درد دوا نمیشود | |
خلعت افسری گرم خلق جهان بهتن کند | صاحب مکنتم اگر، رفع بلا نمیشود | |
خاک تنم بدون تو پستتر از زمین شود | قلۀ جنتم اگر، بی تو بها نمیشود | |
چشم و سرم برای تو، روی و برم فنای تو | یوسف عالمم اگر، چهره بقا نمیشود | |
گل به شمیم روی تو، زهره به سویسوی تو | هستی و هست کهکشان، از تو جدا نمیشود | |
شب بهمیان شب روان، لوءلوء ذکر بر زبان | سجده به سجده گر روم، داده ادا نمیشود | |
مست می محمدم، رهروی کوی احمدم | پیک حمید کبریا، مثل خدا نمیشود | |
یک به هزار گفتمی، عیب نیایشم مکن | «خوشدل» بیلیاقتم، قدر وفا نمیشود |
جنون |
This entry was posted on دوشنبه, مرداد ۲۲, ۱۳۸۶ and is filed under
جنون
. You can follow any responses to this entry through the RSS 2.0 feed. You can leave a response, or trackback from your own site.
2 نظر دوستان:
يه غلط تايپي داري ! درستش نميكني ؟
زهره به سوي موي تو ...
نه دوست عزيز، غلط تايپي نيست. سويسوي همان «سوسو»ي نور است. يعني اگر زهره سوسويي دارد، از توست.