هجرت
سه‌شنبه, شهریور ۱۶, ۱۳۸۹ | نوشتۀ: حيران
پشت دریاها شهری است
كه در آن وسعت خورشید به اندازۀ چشمان سحرخیزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند.

پشت دریاها شهری است!
قایقی باید ساخت.

قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاك غریب

قایق از تور تهی ...
و در آن توشه‌ای از خوبی‌ها.

دوری راه به نزدیکی یک لبخند است.
چشم ما سیر ز بیرنگی هر نیرنگی است.

چشم تو، منشأ فواره‌ای از مروارید،
که کنون بدرقه‌ام خواهد کرد.

هم‌چنان خواهم راند.
هم‌چنان خواهم خواند:
"دور باید شد، دور"

شاید امروز به پایان برسد کشتی نوح،
که بشر را برهاند ز امواج غرور.

ور نه ...
قایق خویش بسازد هر کس.
و شکافد دل دریاها را.
خوشدل از توشۀ همراه، به‌سوی امید،
بگریزد از خود، وانهد دنیا را ...

پشت دریاها شهری است
قایقی باید ساخت ...
This entry was posted on سه‌شنبه, شهریور ۱۶, ۱۳۸۹ and is filed under . You can follow any responses to this entry through the RSS 2.0 feed. You can leave a response, or trackback from your own site.

1 نظر دوستان:

در ۱۴ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۱۹:۴۲ , عقل و جهل گفت...

سلام دوست خوبم .
ممنون از حضورت و نظر ارزشمندت ... منم با نظرت موافقم . مخصوصا درباره گذشت زمان که آدم مثلا مسافرت میره 3 روز ولی انگار چند هفته براش میگذره! اما وقتی منزل خودش هست مشغولیات ذهنی و کاری ، باعث میشه تا زمان به سرعت تمام بگذره...
البته این پست مربوط به ماه رمضان بود و اون موقع نوشته بودم .
راستی از اینکه اسم وبلاگمون همشکل هست خیلی هیجان زده شدم...
این شعر رو هم خیلی دوست دارم و مخصوصا با اجرای محمد اصفهانی که فوق العادست ...
پیروز باشییییییی......