در این خاک زرخیز ایران زمین | نبودند جز مردمی پاک دین | |
همه دینشان مردی و داد بود | وز آن کشور آزاد و آباد بود | |
چو مهر و وفا بود خود کیششان | گنه بود آزار کس پیششان | |
همه بنده ناب یزدان پاک | همه دل پر از مهر این آب و خاک | |
پدر در پدر آریایی نژاد | ز پشت فریدون نیکو نهاد | |
بزرگی به مردی و فرهنگ بود | گدایی در این بوم و بر ننگ بود | |
کجا رفت آن دانش و هوش ما | که شد مهر میهن فراموش ما | |
که انداخت آتش در این بوستان | کز آن سوخت جان و دل دوستان | |
*** | ||
چه کردیم کین گونه گشتیم خوار؟ | خرد را فکندیم این سان زکار | |
نبوداین چنین کشور و دین ما | کجا رفت آیین دیرین ما؟ | |
به یزدان که این کشور آباد بود | همه جای مردان آزاد بود | |
در این کشور آزادگی ارز داشت | کشاورز خود خانه و مرز داشت | |
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر | گرامی بد آنکس که بودی دلیر | |
نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت | نه بیگانه جایی در این خانه داشت | |
از آنروز دشمن بما چیره گشت | که ما را روان و خرد تیره گشت | |
از آنروز این خانه ویرانه شد | که نان آورش مرد بیگانه شد | |
چو ناکس به ده کدخدایی کند | کشاورز باید گدایی کند | |
به یزدان که گر ما خرد داشتیم | کجا این سر انجام بد داشتیم | |
بسوزد در آتش گرت جان و تن | به از زندگی کردن و زیستن | |
اگر مایه زندگی بردگی است | دو صد بار مردن به از زندگی است | |
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم | برون سر از این بار ننگ آوریم |
حکیم ابوالقاسم فردوسی
برگرفته از پایگاه هزاردستان در شکواییه از شرایط کنونی
برگرفته از پایگاه هزاردستان در شکواییه از شرایط کنونی
***
پاسخی بر بیت آخر، با نگاه به شرایط کنونی: نه جنگ است اندیشه دین ما | نه کشتار و نیرنگ، آئین ما | |
عدو خون من را بهجوش آورد | که اندیشهام بهر خویش آورد | |
گِل آلوده داریم اگر آب را | ستاند مرآن ماهی ناب را | |
کنون راه آسایش از جنگ نیست | سکوت من و تو، بدان! ننگ نیست | |
بیا تا بکوشیم و عقل آوریم | چو «خوشدل» روایت ز نمل آوریم |
1 نظر دوستان:
پاسخ خيلي خوبي بود دستت درد نكنه