نگاه
چهارشنبه, مهر ۰۱, ۱۳۸۸ | نوشتۀ: حيران
یه نگاه ...
مگه از تو چی خواستم؟ فقط یه نگاه!
ببین خسته‌ام!
ببین مانده‌ام!
ببین از جوهر و جان وامانده‌ام!

یه نگاه ...

اگر آهی کشیدم، دوری توست.
اگر مستی چشیدم، خوش ندیدم،
اگر سرخوش دویدم، چاله دیدم،
اگر بیش و اگر کم،
همه از دوری و مهجوری توست.

نگاهم کن!
یه نگاه

٭٭٭
مبادا کورم از برق نگاهت     مرا می‌بینی و چشمم به‌راهت
نگاهم کودکانه، کوچه کوچه   هراسان می‌رود شاید به راهت
جوانی و میانی و کهولت   همه ریزم به پای یک نگاهت
نگاهی از سر لطف و عطوفت   بیافکن بر کمینِ بارگاهت
نگاهت «خوشدلان» را سوی چشم است   جوان سازی دلم با یک نگاهت
This entry was posted on چهارشنبه, مهر ۰۱, ۱۳۸۸ and is filed under . You can follow any responses to this entry through the RSS 2.0 feed. You can leave a response, or trackback from your own site.

0 نظر دوستان: